بهترین آثار جلال آل احمد

معرفی کتاب ها و تشویق به مطالعه

بهترین آثار جلال آل احمد

۷ بازديد

سید جلال آل احمد (۱۳۰۲-۱۳۴۸ش) نویسنده و متفکر ایرانی و یکی از نمادهای روشنفکری در دهه چهل و پنجاه در ایران بود. او در خانواده‌ای روحانی رشد کرد و به خواست پدر روحانی‌اش برای تحصیل علوم دینی به نجف رفت، اما بلافاصله بازگشت. آل احمد سال‌ها از اعضای ارشد حزب توده ایران بود، اما طی انشعابی از آن جدا شد. اولین تجربه قلمی او ترجمه اثری انتقادی از سید محسن امین درباره برخی شیوه‌های عزاداری بود. از او کتاب‌های در موضوعات مختلفی چون داستان، ترجمه، تک‌نگاری، سفرنامه، سیاست و روشنفکری منتشر شده است. کتاب‌های خسی در میقات و غربزدگی، از معروف‌ترین آثار اوست. جلال آل احمد در طول زندگی خود، تحولات فکری، مذهبی و سیاسی فراوانی داشت.

در ادامه برترین آثار این نویسنده بزرگ را با هم بررسی می کنیم

سفر آمریکا

 کتاب "سفر آمریکا"، که در سال 1344 نوشته شده، واپسین سفرنامه‌ی جلال آل‌احمد محسوب می‌شود و دست‌کم از نظر تعداد کلمات، بزرگ‌ترین سفرنامه‌ی او است. با توجه به سال نگارش سفرنامه، با یک حساب سرانگشتی، مشخص می‌شود که اینک، انتشار آن، با یک تاخیر درازمدت و سی و پنج ساله صورت می‌گیرد. ... لحن نوشته‌های آل‌احمد، در "سفر آمریکا" به‌گونه‌ای است که انگار با دیگران سر ستیز دارد. همه را به تحقیر می‌نگرد و از آن‌ها، با صفات و القابی برخورنده یاد می‌کند. جلال اکثر مخاطبانش را، با اسم‌های نکره مخاطب قرار می‌دهد و ای کاش به همین حد رضایت می‌داد و فراتر نمی‌رفت، لیکن در گزارش سفر او، غالب افراد، با "کاف تصغیر" ذکر می‌شوند و بر این مبنا، مردها "مردک"، زن‌ها "زنک"، دختران "دخترک"، و پسران "پسرک"، اطلاق می‌گردند و گاهی اوقات، برای تنوع، آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها، به کنیه‌هایی چون "یارو" و "اراذل" هم مفتخر می‌شوند.

در خدمت و خیانت روشنفکران

 یکی از معروف‌ترین کتاب‌های آل‌احمد. با وجود آوازه‌ی بسیار، وقتی در اینترنت به دنبال چند خط درباره‌ی "چکیده‌"ی موضوع آن جستجو کنیم بیشتر به نقل قول و ارجاع به جملات کتاب برمی‌خوریم. شاید انتقال حرف اصلی کتاب در چند جمله کار ساده‌ای نبوده! بسیاری این کتاب آل‌احمد را نوعی تسویه‌حساب ادبی با قشری از تحصیل‌کردگان و اندیشمندان دهه‌ی سی و چهل هجری شمسی می‌دانند. با این حال به نظر می‌رسد "در خدمت و خیانت ..." به پایه‌ای برای نقد و بررسی تاریخ روشنفکری در ایران تبدیل شده و از این زاویه می‌توان آن را "اثری کلاسیک" به حساب آورد.

غرب زدگی

اصل مطلب از فصل سوم کتاب با این جملات آغاز می‌شود: "غرب‌زدگی می‌گویم هم‌چون وبازدگی. و اگر به مذاق خوش‌آیند نیست بگویم هم‌چون گرمازدگی یا سرمازدگی. اما نه. دست کم چیزی است در حدود سن‌زدگی. دیده‌اید که گندم را چه طور می‌پوساند؟ از درون. پوسته‌ی سالم برجاست اما فقط پوست است، عین همان پوستی که از پروانه‌ای بر درختی مانده. به‌هرصورت سخن از یک بیماری است. عارضه‌ای از بیرون آمده. و در محیطی آماده برای بیماری رشد کرده. مشخصات این درد را بجوییم و علت یا علت‌هایش را. و اگر دست داد راه علاجش را. این غرب‌زدگی دو سر دارد. یکی غرب. و دیگر ما که غرب‌زده‌ایم. ما یعنی گوشه‌ای از شرق. به‌جای این دو سر بگذاریم دو قطب. یا دو نهایت. چون سخن، دست کم، از دو انتهای یک مدرج است اگر نه از دو سر عالم. به‌جای غرب بگذاریم در حدودی تمام اروپا و روسیه‌ی شوروی و تمام آمریکای شمالی یا بگذاریم ممالک مترقی، یا ممالک رشد کرده، یا ممالک صنعتی، یا همه‌ی ممالکی که قادرند به کمک ماشین، مواد خام را به‌صورت پیچیده‌تری درآورند، و هم‌چون کالایی به بازار عرضه کنند. و این مواد خام فقط سنگ آهن نیست یا نفت یا روده یا پنبه و کتیرا. اساطیر هم هست، اصول عقاید هم هست، موسیقی هم هست، عوالم عُلوی هم هست ..."

از رنجی که می بریم

"از رنجی که می‌بریم" دومین مجموعه داستان آل‌احمد، برای اولین‌بار در سال 1326 منتشر شده است. این مجموعه شامل 7 داستان کوتاه است. داستان "دره‌ی خزان‌زده" با این جملات آغاز می‌شود: "سه بعدازظهر، سوت تعطیل کار معدن، مثل همه روز، در هوای سرد و مه‌آلود دره‌های زیراب پیچید. در همه جا نفوذ کرد؛ لابه‌لای شاخه‌های درخت‌هایی که برگ ریخته بودند و در زیر شیروانی‌های آهنی و یا تخته‌کوبی که در طول دره‌های معدن به‌چشم می‌آمدند؛ و در زیر سقف تونل‌های دراز و تاریکی که حیات یک عده انسان را به صورت گرد تیره‌ی زغال درمی‌آوردند و دوباره به‌خورد خود آن‌ها می‌دادند. همه، دست از کار کشیدند. و با قیافه‌هایی ناشناس، و از گرد زغال پوشیده، که در میان آن‌ها فقط سفیدی چشم‌ها، و اگر هم کسی حوصله داشت لبخندی بزند، زردی دندان‌ها، پیدا بود؛ چراغ‌های معدن خود را به‌دست گرفتند و با کول‌واره‌ای که داشتند، به‌سمت خانه‌های خود، از زیر درخت‌ها و از فراز چاله‌های پر از آب، می‌گذشتند ..."

زن زیادی

کتاب مجموعه‌ی نه داستان است که موضوع همگی حول زنان و با محوریت آنهاست. "سمنوپزان" با این جملات آغاز می‌شود: "دود همه حیاط را گرفته بود و جنجال و بیا برو بیش از همه سال بود. زنها ناهارشان را سر پا خورده بودند و هر چه کرده بودند نتوانسته بودند بچه‌ها را بخوابانند. مردها را از خانه بیرون کرده بودند تا بتوانند چادرهاشان را از سر بردارند و توی بقچه بگذارند و به راحتی این طرف و آن طرف بدوند. داد و بیداد بچه‌ها که نحس شده بودند و خودشان نمی‌دانستند که خوابشان می‌آید - سر و صدای ظرفهایی که جا به جا می‌کردند - و برو بیای زنهای همسایه که به کمک آمده بودند و ترق و توروق کفش تخته‌ای سکینه - کلفت خانه - که دیگران هیچ امتیازی بر او نداشتند همه این سر و صداها از لب بام هم بالاتر می‌رفت و همراه دود و دمه‌ای که در آن بعدازظهر از همه فضای حیاط برمی‌خاست به یاد تمام اهل محل می‌آورد که خانه حاج عباسقلی آقا نذری می‌پزند. و آن هم سمنوی نذری. چون ایام فاطمیه بود و سمنو نذر خاص زن حاجی بود ..."

نون والقلم

"نون والقلم" یک داستان بلند تاریخی است که حوادث آن در اوایل حکومت صفویان اتفاق می‌افتد. بر همین اساس زبان اثر به اقتضای زمان آن نسبتا کهنه است. چاپ اول این کتاب در سال 1340 منتشر شده است. "پیش‌درآمد" داستان با این جملات آغاز می‌شود: "یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچ‌کس نبود. یک چوپان بود که یک گله‌ی بزغاله داشت و یک کله‌ی کچل، و همیشه هم یک پوست خیک می‌کشید به کله‌اش تا مگس‌ها اذیتش نکنند. از قضای کردگار یک روز آقا چوپان ما داشت گله‌اش را از دور و بر شهر گل و گشادی می‌گذراند که دید جنجالی است که نگو. مردم همه از شهر ریخته بودند بیرون و این طرف خندق علم و کتل هوا کرده بودند و هر دسته یک‌جور هوار می‌کردند و یا قدوس می‌کشیدند. همه‌شان هم سرشان به هوا بود و چشم‌هایشان رو به آسمان. آقا چوپان ما گله‌اش را همان پس و پناه‌ها، یک جایی لب جوی آب، زیر سایه‌ی درخت توت، خواباند و به سگش سفارش کرد مواظب‌شان باشد و خودش رفت تا سر و گوشی آب بدهد. اما هرچه رو به آسمان کرد، چیزی ندید. جز این‌که سر برج و باروی شهر و بالا سر دروازه‌هاشان را آینه‌بندان کرده بودند و قالی آویخته بودند و نقاره‌خانه‌ی شاهی، تو بالا خانه‌ی سر دروازه‌ی بزرگ، همچه می‌کوبید و می‌دمید که گوش فلک را داشت کر می‌کرد. آقا چوپان ما همین‌جور یواش یواش وسط جمعیت می‌پلکید و هنوز فرصت نکرده بود از کسی پرس و جویی بکند که یک‌دفعه یکی از آن قوش‌های شکاری دست‌آموز مثل تیر شهاب آمد و نشست روی سرش ..."

ویکی شیعه

جیره کتاب
تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.